بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
خدا رو شکر بسلامت رفتم و برگشتم.
توی این پست فقر چنتا عکس براتون میگذارم و انشا...ا در پست های اینده یه مروری بر سفرم میکنم(اگر مایل بودید).
این سفر یه توفیف اجباری بود که باید برای یه کار اداری میرفتم سفارت. ما هم با یه تیر نشان های دیگه ای رو هم هدف گرفتیم و جای شما خالی سه چرخی زدیم توی این کلان شهر!
اخرین بار که لندن رفته بودم مربوط به سال 1993 میشد. به این نتیجه رسیدم که این معماری شهری انگلیس هیچوقت تغیرر نمیکنه!! همونطور که نیوکاسل نسبت به سال 93 هیچ تغییری نکرده ، لندن هم هنوز همون شکل بود. در مورد خود لندن در پست بعد بیشتر توضیخ میدم.
اولین جایی که رفتم موزه تاریخ علمی و طبیعی(Natural and science history) بود. موزه جالب و بزرگی بود که شگفتی های طبیعی زیادی رو در خودش جای داده بود. این موزه دقیقا کنار امپریال کالج لندن و فروشگاه معروف و فوقالعاده گرون هرودس بود.
نمای بیرونی موزه تاریخ طبیعی و علوم
نمای داخلی موزه
نمایی دیگر از داخل موزه
دایی ناسور
داروین-دانشمند مقدس علوم غرب
بعد از موزه تاریخ طبیعی و علوم یکی از دوستام زنگ زد و با هم قرار گذاشتیم که بریم موزه بریتانیا(The British museum). این موزه بقدری وسیع بود که در یک روز نمیشد کل اون رو دید. پس ما فقط یه قسمتهایی رو انتخاب کردیم و دیدیم.
من در بین دو بت مصری
من ،در حال مطالعه دقیق مفاد منشور حقوق بشر کورش کبیر
ای هم منشور حقوق بشر!
کوچکتر از اونی بود که فکر میکردم!
نمای اجری تخت جمشید
جالب بود!!
بعد از این همه مدت هنوز رنگش رو از دست نداده بود!
منِ خسته، منِ تنها،من...بعد از دیدن دو بخش از این موزه!
در جوار تندیس نا مبارک ژولیوس سزار!
راستی!! در مورد اون نامه کذایی عمر خطاب به یزدگرد سوم و بلعکس، از موزه سوال کردم! اصلا همچین چیزی وجود نداره!!! ظاهرا یه ایرانی برای خودش این رو جعل کرده وخواسته حرف دلش رو بزنه!
این رو بطور اختصاصی برای دوست عزیزمون "یه اشنا" که یه پست در این رابطه گذاشته بود پرسیدم. (لینک پست مریوطه)
خیلی خوب! فکر میکنم تا اینجا برای این پست کافی باشه!
تا دیدار پست بعدی....
یا علی
سلام.
قسمت جالب ماجرا نمای آجری تخت جمشید بود....
چی بگه آدم! همون بهتر چیزی نگم....
توی تلویزیون داشت نمونه غرفه ایران در اکسپو را نشون میداد....کلی حرص خوردم. یه فرصتی که آماده حاضر هر 5 سال در اختیارمون میگذارن چطوری هدر میدیم. دوست دارم ببینم با چند نفر آدمی که کاشون و تخصصشون به ماجرا مربوطه مشورت کردن....! دیگه جالب ترین قسمتی که میگفت هست بافت فرش به صورت زنده بود.... ای بابا!!!
ظاهر موزه اول خیلی باشکوه به نظر میاد، ولی واقعاً اگر از کار تمیز و تعهد کاری و .... شون بگذریم همه این زرق و برقا بعد از یه مدتی عادی و بی مزه میشه. یادم نمیره! جایی بودم، در حال بازدید از محلی، یه نفر که کنار من راه میرفت به همراهش میگفت:«عجب جاییییییه! بهشته... » چنان با شور و حرارت و آه و حسرت حرف میزد که من هر چی تلاش کردم بفهممش نشد. واقعاً اگه ما آدما حق را میدیدیم اینطور درگیر ظاهر نمیشدیم.
سلام!
برای من هم جالب بود ! هم اینکه تا قبل از این فکر میکردم که نمای تخته جمشید و کاملا سفید یا بی رنگ بوده! و هم نوع رنگی که اون موقع استفاده شده! و هم چیزای دیگه...
اگر ب ظاهر داستان توجه بشه بعد از مدتی کاملا عادی میشه و میذاریش کنار! بقول رضا امیر خانی در کتاب ارمیا، عطر شکوفه های نارنج برای چند ساعت اول مست کنندست! بعد از مدتی مثل اهالی اون روستا، برای تو هم عادی میشه!
ممنونم
یا علی
سلام برادر
رسیدن به خیر
من سال ۷۶ که برای مسابقات تیراندازی با کمان انگلییس رفته بودم فرصتی پیش اومد و به این موزه رفتم
بسیار زیباست و دیدنی
خاطره خوبی هم از اونجا دارم
یکی از دوستام که یک پاش از زیر زانو قطع بود و با پروتز(پای مصنوعی) راه میرفت از دسته ویلچر من به جای عصا استفاده میکرد به همراه مترجم تیم با من بودند وقتی وارد شدیم من پول بلیط رو حساب کردم و متصدی مربوطه هم مقداری پول بعنوان بقیه وجه به من داد٬ یک کمی که جلو رفتیم من دیدم که از ما کم پول گرفته٬ اولش فکر کردم که برای من رایگان حساب کرده ولی بازم دیدم بیش از یک نفر به ما تخفیف داده! کنجکاو شدم و به دوستام گفتم برگردیم و ازش بپرسیم٬ وقتی از متصدی مربوطه سئوال کردم خیلی خونسرد گفت که شما که روی ویلچری نیم بها و ایشون هم که همراه شماست(فکر کرده بود دوست من که از دسته ویلچر بعنوان عصا استفاده میکرد همراه منه) رایگان و نفر سوم هم که وجه کامل.
من هنوز اون خاطره در ذهنم مونده که چقدر به انسانها احترام میذارن
اولا همراه شخص ویلچری رو رایگان حساب میکنن به خاطر اینکه افراد جامعه تشویق بشن که به معلولین ویلچری کمک کنند
دوما من اونجا یک معلول خارجی به حساب میومدم ولی برا اونا فرقی نداشت مهم این بود که طرف روی ویلچر نشسته و این قانون در موردش اعمال میشد
سوما و مهمتر از همه این بود که اگه من بقیه پول رو نمیشمردم خودم هم متوجه نمیشدم که چه سرویسی به ما داده و این از نظر من خیلی جالب و مهم بود که اگه یه سرویسی برای اشخاص در نظر میگیرن اونو تو بوق و کرنا نمیکنن که همه خلق الله بفهمن یعنی کرامت و شان اشخاص رو به بهترین وجه حفظ میکنند
علیرغم مشکلات سیاسی که با دولت انگلیس داریم و به شدت از دولتمردانش متنفرم ولی انصاف حکم میکنه که این خاطره شیرین رو هر جا که اقتضاء کنه تعریف کنم
ببخشید که طولانی شد
التماس دعا
یاعلی
سلاام!!
ممنونم!
جدا! پس شما هم اینجا تشریف اوردید!!
دقیقا! اینجا خیلی به معلولین احترام گذاشته میشه و کلی هم فرهنگ سازی میشه!!
تمام شهر رو طوری درست میکنن که دسترسی برای معلولین راحت باشه!
اکثر ساختمانهای شهر هم رمپهایی برای عبور ویلچر دارند!
جالبه! اینجا هیچ کس به یه معلول خیره نمیشه! در حالی که در ایران یک ساعت تمام به معلول و بعد به همراهانش خیره میشن!!!
چند سال پیش "گلن هادل" سر مربی تیم ملی فوتبال انگلیس رو بخاطر مسخره کردن معلولین اخراج کردن! در صورتی که اگر به اسلام تئهین میکرد ، همجین واکنشی نشون نمیدادن و کار با یه معذرت خواهی تموم میشد!!
خواهش میکنم! اشتفاده کردیم :)
یا علی
سلام
بابا چه قدر شیک شدی×!
قبلنا از این لباسا تنت ندیده بودم
یاد اون روزی که روی زمین نشستیم کنار شهدای چیذر به خیر. دلم برات تنگ شده.
امکان داره سپتامبر ایران باشی؟
من اوایل سپتامبر احتمالا یه سری بزنم.
فدات
سلاام!
من همیشه شیک بودم!!:)) تو حواست نبود! :دی
البته من کت پوش نیستم! این بار هم مجبوری بود! :دی
آخ! یادمه!! من با یه شلوار خاکی رنگ هم بودم! البته من که عادتمه همیشه روی زمین پلاسم!! :))
حاجی! دل به دل میگه روت سیاه....چیزه...یعنی...راه دارن به همدیگه! :))
اگه بدونم کی میای شاید بتونم هماهنگ کنم که ببینمت!!
قربونت !
یا علی
سلام آقای دکتر؟
خوبید چقدر رسمی شدی!آقا چرا دلمون آب میندازی وای رفتی موزه علم و طبیعت!منم از اون دایی ناسورها میخوام!منم داروین!منم موجود....................
اونجا رفتی کنار آقای تخت جمشیدی ما اینجا میریم خود تخت جمشید!!!!!!!!!!!!!البته بس که سمینار و پروژه بهم خورده تا حالا نرسیدم برم!!!!!!!!!!!!!!!!!!11
خوش بگذره!
در پناه خدا
سلاام!
خواهشا به ما دکتر نگید! :)
جدا اذیت میشم!
شکر خدا!! باید چنتا جای رسمی هم میرفتم! :دی
برای همین کت پوشیدم! :)
جات خالی! چیزای حیلی باحالی بود! کلی عکس انداختم! عین این ژاپنی ها!! :))
بابا! هر چیزی رو که بخوای اینجا اصلش هست!! همه رو که دزدیدن اوردن اینجا!!
:))
تو هم از بس که درختا زیاد بودن نتونستی جنگل رو ببینی!!؟؟ :)))
ممنونم
یا علی
سلام دوست عزیز
عکسهای خوبی بود
اقا قرار شد هرچی تو موزه ها دیدی مال ایرانه دزدیدن ورداری بیاری شما رفتی باهاشون عکس گرفتی:))
راستی چرا اومدی من تازه واست چند تا گربه گرفتم
ضمنا خیلی خوب کاری کردی که در مورد اون نامه عمر و یزدگرد سوال کردی من وقتی چند وقت پیش نامه را خوندم خیلی از نحوه نگارش نامه تعجب کرد اصلا واقعی به نظر نمیومد
موفق باشی
یاحق
سلااام!
اقای جوانمرد عزیز!
قابل دوستان رو نداشت! :)
ارههه!! خواستم بر دارم بیارم...گفتن نمیشه...پرسیدم جرا؟...گفتن : خوردنی هست ولی بردنی نیست!! :))
گربه؟!!! ئست شما درد نکنه!! ما همه جوره داریم از اینا "پیشی" میگیریم!
در هوافضا "پیشی" میگریم! در سلولهای بنیادی "پیشی" میگریم!!!
حال بیایم بهشون "پیشی" (گربه) بدیم؟!!! :)))
بله! مشخص بود! لغات کاملا امروزی! لحن کاملا اماتور... فقط حس رو تحریک میکرد! تازه توی یکی از این شبکه های ماهواره ای هم توسط یکی از این مجریهای مکش مرگ من قرائت شده بود!
ممنون
یا علی
سلام
جناب مهندس مافوق اعظم
زیارت یا سیر و سیاحت قبول حق باشه انشالله!!!
آقا اخوی این دایناسور یا دایی ناسور یا دایناصور یا ... خیلی به کار من میاد با اجازه عکسشو بر داشتم.
یه بنده خدایی هست ما بچگی هامون بهش میگفتیم دایی ناصر(آخه الان دیگه نمی بینیمش که دایی ناصر صداش کنیم) اون موقع ها فکر میکردم اسم دایی ناصر رو از همون دایناسور اقتباس کردن !!!!!!!!!
موفق باشی
سلام!
شما از بس مهندس مهندس کردین، ملت هم دیگه ما رو دکتر صدا میکنن!! نکنید تو رو خدا!!
بقول عزیزی: نکن! نساز!! :دی
قبول حق باشه انشا...ا!! :))
دایی ناصر؟!! من هم دقیقا یه همین منظور نوشتم!!!! :)))
قابل نداره!!
فقط استفاده ابزاری غیر مجاز نکنیدااا!! ما به اون منظورها عکس نگرفتیم! :))
ممنون
یا علی
شکلات داغ
ذاغ شد
تا سرد نشده تشریف بیارین
در پناه حق
چه عجب!!
یا علی
سلام
جالب بود.
http://www.teribon.ir/archives/5186
مهدی نمیاد، ما باید بریم!!!!! عجب جمله ای.
من این چند وقته زیاد توی شعر ها و حرف ها و مقالات چرخ زده ام.
کم شده که چنین دیدگاهی داشته باشند، از کم کاری ما، از بایدی شدن و رفتن گقته باشند، بیشتر همین مضامینی که آقای عباسی ازسون انتقاد میکنند بوده.
البته آن وجه از قضیه، شور و ذوق و غم دوری وقتی قشنگه که حاصل از این اراده و بزرگی و خواستن و رفتن باشه....
سلاام!
قبلا این سخنرانی رو شنیده بودم! دیدگاه جالبیه! و درست!
همونطور که دیدید، منظور ایشون این نیست که شور و ذوق احساس نداشته باشیم!مهمتر از همه خودسازیه و این شور و ذوق وشعر و شاعری فقط برای چاشنی کار هست!! ولی متاسفانه گاهی فقط به چاشنی اهمیت میدیم!
سخنرانی های مربوط به دکترین ائمه و پیامبران ایشون رو گوش کنید!
برای پیامبر ان و امامان مختلف دکترین استخراج کردند!
یا علی
سلاااااااام...
علیرضا ما چند روز نبودیم انگار خیلی عقب موندیم....
به به! سفرتون به خیر و خوشی...
چه عکسای قشنگی!
ببینم همون چینیه که می گفتی انداخته ازت ...
میگم ماهم موزه داریم اونا هم موزه دارن!!
ما اشیاء تاریخی خودمون رو نمی تونیم نگه داریم اما اونا مال همه دنیا رو کش رفتن و جمع کردن! چه هنری! این خودش یه کار بزرگیه!
خیلی زیبا بود...
کاش که این دایی ناصراش رو زیادتر می کردی!
بابا بازم که عکسای با کیفیت رو نذاشتی دوستان استفاده کنن؟!
من شاید بخوام یکی از این دایی ناصرا رو قاب کنم بزنم به دیوار اتاق خوابم! آخه چرا به فکر من نیستی تو!
علیرضا این عکس آخریت یه مقدار نگرانم کرد؟!
دقیقا سر مبارک زیر پای نامبارک سزار ه!!!!(خنده)
نمیگی یه دفعه بخواد پیاده بشه!(خنده)
از این بی احتیاطی ها نکن دیگه!
خسته نباشی...
ما منتظر پستای بعدی هستیم.
صبح نزدیک است و ...
سلاام!
نه داداش! چیز قابلی نبوده که عقب باشی!
قربونت! جات خالی!با اینکه خسته شدم ولی خوش گذشت!
این عکسا رو میگی؟! نه بابا! یه دوست دیگم بود!این چینی که مثل یه گونی سیب زمینی میمونه!! :))
بابا! ما همین اثاری که داریم نگه داریم! بقیش پیش کش!
بازم دای ناصر داشتم! :دی گفتم دیگه زیاد میشه!
رایتش دیگه با کیفیت تر از این نمیتونستم! شما دوربینت رو میدادی ما عکس پوستری بگیریم! :))
بابا من زیاد اهل دایی ناصر نیستم! برای همین زیاد نگرفتم! میخوای عکس خودم رو روش مونتاژ کنم؟! عین بروسلی؟! :))
اون بنده خدا روی اژدها مینداخت، من روی اسکلت دایی ناصر!! :))
بهم میگن: بروس علی!! :))
دیگه وارد جزئیات نشو!! وگرنه خطرناک میشه! :))
انشا..ا!
یا علی
سلام
به به! مثل اینکه خیلی خوش گذشته!
جای ما خالی!
دوستان به جای ما! (کار شما رو راحت کردم. خودم می گم خودم هم جواب می دم! :)) )
می دونید قدمت ساختمون این موزه تاریخ طبیعی و علوم چند ساله؟!
خیلی قشنگ و باشکوهه! هرچند معماریش خیلی با معماری آثار تاریخی ما فرق داره ولی بازم مال ما یه چیز دیگه است! :)
عکس منشور کوروش رو قبلا دوستی بهم نشون داده بود! راستش منم اول دیدم تعجب کردم. فکر نمی کردم این قدر کوچیک باشه! حالا اونجا چی کار می کنه؟!! البته از یه نظر خوبه که اونجاست چون اگه ایران بود معلوم نبود که الان چه به روزش می اومد!
چه جالب! منم فکر نمی کردم تخت جمشید رنگی باشه!
فکر می کردم سیاه سفیده!:دی :))
برای همینه که می گم خوبه که دست اوناست دیگه! من که از صمیم قلب ناراحت می شم وقتی می بینم این گنجینه بزرگ تاریخی ما زیر بارون و آفتاب بی هیچ حفاظتی رها شده و داره خراب میشه!
مشتاقیم که مطالب جالب سفرتون هم بشنویم!
خیلی جالب بود!
ممنون
یا حق
سلااام!
جای شما خالییی!
دوستان به جای ما!! (جای شما هم جواب دادیم) :))
بله این ساختمون در اواسط قرن ۱۹ یعنی زمان ملکه ویکتوریا توسط ارچیتکت معروف انگلیس(البته براب خودشون معروفه) الفرد واترهوس طراحی و ساخته شده! این نوع معماری به معماری ویکتوریان(victoran) معروفه!!
بله خیلی حالب و با شکوه بود اما برای لحظات اول! بعد یه مدت غمناک میشه!! مثل معماری ما شاد نیست!!
راستش اکثر اثار ما رو به بهانه مطالعه میبردن ولی دیگه پس نمیدادن!! یا یعضی اوقات شاهان ما این اثار رو در قبال چیزی یا حتی به عنوان هدیه میبخشیدن!!
البته قرار بود تا امسال این موزه منشور رو برای مدتی به ایران امانت بده که توی موزهای ایران به نمایش در بیاد ولی فعل معلق شده!
از بابت مراقبت کردن اره! موافقم! ولی خیلی از اینها اسناد ملی هستند که خیلی چیزا رو نشون میده و شاید خیلی از اتفاقات محرمانه که توسط اونها استخراج میشه!!
اره رنگی بود! ولی نه همش!! این نما مربوز به قسمت پلکان جلوی ساختمون بوده!!
نه بابا! الان LCD و پلاسما اومده ! فهمیدن که رنگیه! :))
اونهایی که زیر بارون و افتاب هستند رو که کاریش نمیکنن! اینجا هم همینطوره! تمام قلعه ها در معرض هستند!! من هر چی قلعه دیدم به همین صورت بودن!
با کمال میل! در اسرع وقت
خواش میکنم:)
یا علی
آخر! (نگاه کن چقدر عقب موندم!)
راستی سلام ژنرال (این القاب که ممنوعه نیست؟!)
بازرگان راست میگه، این تیپی لباس پوشیدن ازت ندیده بودیم :دی
میگم این عکسها رو با اون قبلیها مقایسه میکنم میبینم چقدر پیر شدی! درسها اینقدر فشار مییاره؟
کامنت آقای حیدری خیلی جالب بود.
خدا رحمتمون کنه!
یاعلی
سلاام!
شما اولی داداش! :)
ما که دیگه از رو رفتیم!! شما راحت باش!! :))
یه روز خواستیم بچه مثبت بشیم دیگه!! ببین چه جلب نظری کرد! :))
غم هجران ادم رو پیر میکنه حاجی! :دی
نه! اینجا هم خسته بودم! شب هم که درست نحوابیدم!!تا ساعت 12 توی ایستگاه بودم که دوستم بیاد دنبالم!صبح زود هم که صبحانه نحورده زدم بیرون!! دیگه هر کی باشه پیر میشه دیگه!! :))
جدا خدا بیامرزتمون!!
یا علی
سلام
نداشتیما اخوی!!!
دوستانی که میگن دکتر!!! خلاف قانون میگن دکتر چون هنوز مدرکشو نگرفتی
آقا آزادی بیانه!!! اونم در چهار چوب شرع و قانون !!
من طبق مصوبه مجلس عمل میکنم!! مگه مدرک مهندسی نگرفتی؟؟؟
راستی از این مجسمه های دزدیده شده ستار خان و باقر خان ودکتر شریعتی و شهریار و... اون طرفا خبری نیست؟؟؟ با این تصاویری که من می بینم بعید نیست آورده باشنشون اونجا بالاخره یه روز این مجسمه ها هم باستانی میشه !!!
موفق باشی
سلاام!
شما که هرجور راحتی!! :))
بله!!! شما و قانون گریزی؟!! :دی
این داستان این مجسمه ها به کجا رسید؟! تو بندر چیزی ندزدیدن؟! :))
این ماهی های فلکه یاد بود سر جاشه؟! :))
یا علی
یه نگاهی هم بنداز ببین کابلهای مخابرات هم پیدا میکنی یا نه!
باورت میشه طرف کابل اصلی رو دزدیده و 9 هزار نفر تلفنشون قطع شده؟!!!
سلام آقای وطن دوست!
این جوری که از این پستتون برمیاد حالتون خیلی خوبه... الحمدلله... البته خیلی هم نگذشته از تاریخش ان شالله که الان هم حالتون خوب باشه... برعکس من که این یک هفته یکی از بدترین هفته های عمرم بود... یکی از دوستام رو از دست دادم و....ناشکری نمی کنم الحمدلله علی کل حال!
فکر می کردم با بستن وبلاگم خیلی زود فراموش بشم ولی طول این مدت مدام شرمنده ی لطف و محبت دوستان مجازی بودم...لطفهایی که احتمالا هیچ وقت نمیتونم جبرانش کنم
راستش هیچ فکر نمیکردم تولدم رو یادتون مونده باشه ... لازمه تشکر کنم ازتون ... دیروز صبح هم به همین منظور سر زدم ولی اون قدر از بابت جریان دوستم متاثر بودم که نتونستم چیزی بنویسم...
پیغامتون هم دیشب بهم رسید...قبل تر ها دریا دل تر از این حرفا بودین که از این چیزا ناراحت بشین...شاید هم برداشت من اشتباه بوده و ... یعنی امیدوارم این جوری بوده باشه!
در هرصورت تاخیر رو ببخشید!
التماس دعا !
به قول خودتون
یاعلی!
سلاااام!
مشتاق حضوررر!!
حالتون خوبه؟
میدونید چیه؟!
در طریقت ما کافریست رنجیدن!! :)
مومن برای اثبات ایمانش باید همیشه حالش خوش باشه!
خدا انشاالله به دوستان و دوست دارانشون صبر بده!
تسلیت میگم! همونی هستند که توی وبلاگ سایه ابر بهشون اشاره شده؟!
کاری که درست شروع شده باشه و درست انجام بشه فراموش نمیشه!
همیشه برای یک عده تعلق خاطری بجا میذاره!
قبلا هم گفتم! حتی به دوستان دیگه! وبلاگ شما چیزای زیادی برای من داشت!
میدونستم که تولدتون با تولد اقا فاصله کمی داره!
ناراحت؟! از چی؟
من از چیزی شکوه کردم؟
خواهش میکنم!
ممنونم که تشریف اوردید
محتاجیم دعا
:)
یا علی
سلام
الحمدلله...امروز از دیروز بهترم و دارم سعی می کنم برای بهتر شدن!این حرفتون کاملا درسته که: مومن برای اثبات ایمانش باید همیشه حالش خوش باشه!و چقدر مومن بودن سخته ....
ممنونم ... بله همون دوستم هستن...
راجع به وبلاگم هم خودم که این جوری فکر نمیکنم...نظر لطف شماست ... من از نوشته های شما خیلی بیشتر استفاده کردم ...
خدا رو شکر که ناراحت نشدین... باشناختی که ازتون داشتم خیلی بعید میدونستم که ناراحت شده باشین ولی خب وظیفه داشتم عذر خواهی کنم ... هیچ چیزی توی این دنیا به اندازه ی ناراحت شدن دیگران از دستم ناراحتم نمیکنه...
باز هم ممنونم!
یا علی!
سلااام!
خوب خدا رو شکر! انشا...ا که کسالت سریعتر برطرف بشه! ما هم دعا میکنیم براتون!
خیلی سخته! خیلی!!این رو از صمیم قلب میگم
خدا انشا...ا با فاطمه زهرا همنشینشون کنه!
من تعارف نمیکنم! این مطلب رو قبلا هم گفتم!
شاید وبلاگهایی که بشه ازشون چیز یاد گرفت کم نباشه! ولی اینکه تاثیر بذاره...
حداقل برای من!
از بزرکواری شماست که بفکر دل مردم هم هستید!
انشا..ا که دل هیج بزرگی از شما رنجیده نشه!!
خواهش میکنم
التماس دعا
یا علی