۱...۲...۳...تمام...!

چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت-شیوه جنات تجری تحت الانهار داشت

۱...۲...۳...تمام...!

چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت-شیوه جنات تجری تحت الانهار داشت

مهمترین سوال چیه؟!

بسم الله الرحمن الرحیم



حضرت علی (ع) بسیار فریاد زد : « سلونی قبل ان تفقدونی!!».


اگر پای منبر مولا بودید ،چه سوالی میپرسیدید؟!


برای خودم سوال بود که واقعا چه سوالی خیلی اهمیت داره؟!

ممکنه سوالهایی که میپرسیم خیلی اهمیت داشته باشه!


سوالات با اهمیت زیادی در دنیا وجود داره! کدوم از اینها برای ما اهمیت داره؟! براستی به اندازه با اهمیت بودنش برای ما هم مهمه؟


اولش کلی به ادمهای اون زمان فحش دادم که چرا حضرت علی رو از دست دادند و سوالی برای پرسیدن نداشتند و یا سوالاتشون مزخرف بوده؟!

اما کمی که فکر کردم،دیدم پرسیدن یه سوالی که تمام شرایط یک سوال مهم رو دارا باشه  ،خیلی برام سخته! 

یه شرطش اینه که سوال کننده که من باشم هم تشنه شنیدن جواب باشه!


نظر شما چیه؟




پ.ن:برای شیعیان بحرین دعا کنید.زیاد دعا کنید.


پ.ن.2: یه شعر زیبا از علامه طباطبایی خوندم که دوست دارم شما هم بخونید.




مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد

رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد

 

تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت

از سمک تا به سماکش کشش لیلا برد

 

من به سر چشمه خورشید نه خود بردم راه

ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد

 

من خسی بی سرو پایم که به سیل افتادم

او که می رفت مرا هم به دل دریا برد

 

جام صهبا به کجا بود مگر دستِ که بود؟

که در این بزم بگردید و دل شیدا برد

 

خم ابروی تو بود و کف مینوی تو بود

که به یک جلوه ز من نام و نشان یک جا برد

 

خودت آموختیَم مهر و خودت سوختیم

با بر افروخته رویی که قرار از ما برد

 

همه یاران به سر راه تو بودیم ولی

خم ابروت مرا دید و ز من یغما برد

 

همه دلباخته بودیم و هراسان که غمت،

همه را پشت سر انداخت، مرا تنها برد.


یا علی!!

نظرات 19 + ارسال نظر
میلاد دوشنبه 19 اردیبهشت 1390 ساعت 02:45 ق.ظ http://funi98.com

سلام
وبلاگ جالبی داری علی رضا جان
اگه دوست داری منو با نام بزرگترین سایت تفریحی ایرانی لینک کن و بعد خبرم کن تا منم تو رو لینک کنم

www.funi98.com

د دوشنبه 19 اردیبهشت 1390 ساعت 08:40 ق.ظ

سلام.

من به شخصه الان اونقدر سوال دارم، و اونقدر شبیه علامت سوالم که اگر چنین فرصتی بدست بیارم فقط سکوت میکنم و دعا میکنم تا باهام حرفی بزنند اونوقت اون کلام را حجت قرار میدم و سعی میکنم به عنوان سرنخ ادامه بدمش. اگر من نمیتونم سوال خوب بپرسم امام که میتونن حرف کاملی بزنن.

پرسیدن یه سوال خوب، اونم از یه آدم بزرگ خیلی چیزا لازم داره، چه انتظاری میره از کسی که ...

همین الان داشتم تلاش میکردم اون دسته از سوالهای ذهنی ام را بنویسم که دین نسبت بهش سکوت بیشتری کرده...
در کمال ناباوری نتیجه این بود که سرنخ هایی از همشون در ذهن دارم و میدونم که در موردش حرف زده شده، فقط شاید امروز و بین ما مسکوت باقی مونده!!

سلام!

موافقم!
البته سوالات بی شماری وجود داره که دانشمندان دینی ما هنوز براشون جواب مناسبی پیدا نکردن. این اختلاف نظر ها برای همینه. خیلی وقتها سو برداشتها بزرگترین سوالها رو ایجاد میکنه!


یه روشنفکر مسیحی میگه اگر علی بن ابی طالب بار دیگر بیاید ، ما روشنفکران دیگه اجازه نمیدیم که سوالات احمقانه ازشون پرسیده بشه. الان نوبت ماست که از این منبع علم بهره ببریم!

ممنونم


یا علی!

همت دوشنبه 19 اردیبهشت 1390 ساعت 09:24 ق.ظ http://heyatonline.blogfa.com

روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
زکجــــا آمده ام، آمدنم بهـــر چــه بود
به کجــا می روم آخر ننمائی وطنم
مانده ام سخت عجب، کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده ست مراد وی ازین ساختنم
جان که از عالم علویست، یقین می دانم
رخت خود باز بر آنم که همانجــا فکنم
مـرغ بـاغ ملـــکوتم، نیم از عـالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنــــم
خرم آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
بــه هوای سر کویش، پرو بـالی بزنم
کیست در گوش که او می شنود آوازم
یا کـدامست سخن می نهد اندر دهنم
کیست در دیده که از دیده برون می نگرد
یا چه جان است، نگوئی، که منش پیرهنم
تا به تحقیق مــرا منــزل و ره ننمائــی
یک دم آرام نگیــرم، نفسی دم نــزنم
می وصلم بچشـــان، تا در زندان ابـــد
از سر عربدهُ مستانه به هم در شکنم
من به خود نامدم اینجا، که به خود باز روم
آنکه آورد مـــرا، بــاز برد در وطنم
تو مپندار که من شعر به خود می گویم
تا که هشیارم و بیدار، یکی دم نزنم
شمس تبریز، اگر روی به من بنمائی
والله این قالب مردار، به هم درشکنم

سلام!

ممنونم!

یا علی!

[ بدون نام ] دوشنبه 19 اردیبهشت 1390 ساعت 02:37 ب.ظ

سلام خوبید
هیچی!
احتمالا بهت رده میشم

سلام!

شکر خدا! ممنونم!

انشاالله که شما هم خوبید!:)

یا علی!

M.M دوشنبه 19 اردیبهشت 1390 ساعت 02:38 ب.ظ

من بودم بالایی

هدی سه‌شنبه 20 اردیبهشت 1390 ساعت 01:02 ق.ظ http://elmoservat.blogfa.com

سلام آقای وطن دوست.
منم واقعا نمیدونم چی میپرسیدم ولی با حرف خانم "د" اون دوخط آخر کامنتشان منظورم هست موافقم ...فکر میکنم هنوز هم اگه دنبالش باشیم خیلی جواب سوالاتمون رو از قرآن و فرمایشات 14 معصوم میتونیم بیابیم.
میخوام بگم حجت بر ما تموم شده است و نمیتونیم بهانه ای بیاوریم چون معصوم(امام عصر( ارواحناه فداه)) در بین ما حضور نداشت مثلا به این راه کشیده شدیم...ببخشید مثل اینکه بحث رو منحرف کردم ..
شعر هم خیلی برام آشنا بود خونده بودم ولی بار دیگر خوندنش لذت دیگه داشت..ممنونم.
التماس دعا

سلاام!

بله ! جواب داده شده! اما اتفاق نظر وجود نداره! یکی از مشکلات همینجاست!
خیلی جاها اما و اگر وجود داره! در احادیث هم مسئله ضعیف و قوی بودن سند مطرح میشه!

ممنونم!

یا علی!

م.ر سه‌شنبه 20 اردیبهشت 1390 ساعت 02:29 ب.ظ http://meead.blogsky.com

سلام !!
وبلاگ شما هم که تله پاتی داره !
همین ۵ شنبه با خانمی که همسایهه دیوار به دیوار حضرت علامه بودند صحبت می کردم .از صفات اخلاقی یکتای ایشون می گفتن یاد همین شعر افتادم .
گوهر کمیابی در وجودشون پروریده بودند.

جمله یاران به سر راه تو بودیم ولی
غم روی تو مرا دید و مرا با خود برد

من اگر پای منبر امیرالمومنین بودم می پرسیدم وجودم و عمرم را در چه مسیری صرف کنم که با پیمودن آن شکر نعمت حیات و سلامتی را بیشتر بتوانم به جای آورم .

سلاام!

اره!! توی ستینگش امکان تله پاتیش رو فعال کردم!:دی

خوش بسعادتتون!:)

شخصیت بسیار ارزشمندی داشتند. من که بهشون ارادت دارم.

ممنونم!

یا علی!

د چهارشنبه 21 اردیبهشت 1390 ساعت 08:49 ق.ظ

سلام هدی خانوم، احوال شما؟ :)

حجت که بر ما تموم شده، و از رحمت خدا هم به دوره ما را بیچاره رها کنه و بعد تازه مواخذه هم بکنه.

به نظرم حرف سر این بود که اگه توی دلمون بد و بیراه میگیم به آدمایی که امیرالمومنین را از دست دادند، خیلی ساده.
این گوی و این میدان، ما چی کار میکردیم؟ چه سوالی میشد بپرسیم که از خودمون یه ذره استعداد هم نشون داده باشیم. همون طور که توی خیلی از متون دینی دیدیم، وقتی ائمه جوابی دادن چقدر احساس میکنیم سوال کننده حالیش بوده.

به نظرم این مدلی فکر کردن، این قدر خودمون را مخاطب لون زمان قرار بدیم هم خیلی از بی انصافی ها را کم میکنه، هم خیلی خودمون را به خودمون بیشتر نشون میده، اینکه گاهی با خوندن تاریخ احساس میکنم ای بابا، عجب آدمایی بودن اونا! انگار هیچی نمیفهمیدن، هیچ جا نبودن، هیچ کاری نکردن، دل نداشتن و .....

اما به خودمونم که میرسه میبینم شاید واقعاً اوضاع فرقی نکنه، چه بسا مردم اون زمان خیلی بهتر از شیک تر و تازه تر از ما در مورد دین حرف هم میزدن، ادعاشونم میشده، اما خب خون هم به دل امامشون میکردن، عین ما!

هدی چهارشنبه 21 اردیبهشت 1390 ساعت 09:17 ب.ظ http://elmoservat.blogfa.com

سلام دوست خوبم:)
خدا رو شکر خوبم شما چطورین؟
بله درست می فرمایید ما هم اگه بودیم شاید مثل بعضی از اون ها که در دوره ی امام علی(ع) بودند چه بسا خون به دل اماممون نمیکردیم ...پناه می برم به خدا از اینکه خودم را بهتر فرض کرده باشم ولی منظور بنده این بود که حتی الان در دوره ی امام علی(ع) بودیم سوالی نیست یا نداشتیم که پاسخ ما را ائمه نداده باشند اگر دنبالشان باشیم جواب را پیدا میکنیم.
..
یا علی.

رها دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 ساعت 09:11 ب.ظ

سلام فک کنم از همتون کوچولوتر باشم
من همیشه با خودم فک میکنم ما چه گناهی کردیم که اماممون پیشمون نیس تا سوالامونو ازشون بپرسیم
سوال بزرگم اینه:عشق زمینی حقیقته یا مجاز اگه عاشق شدیم چیکار کنیم که هم دینمون حفظ شه هم نمیریم و دق مرگ نشیم
شایدسوال منم واسه خیلیا مسخره باشه ولی جواب امام معصوم باجواب بقیه آدما فرررررررررق میکنه
امام علی جااااااااااان با ازدیاد محبت شخص در دل چه کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام!

شما بزرگید!خوش اومدید!:)

چیزی که من میدونم اینه:

عشق عشقه! یه ماهیت بیشتر نداره! و اون هم وام گرفته از خداست و با کسب اجازه از خداست!
اما نقطه مقابلش که باعث سو برداشت میشه "هوسه"!


اصلا سوال مسخره ای نبود!

زنده باشید!

یا علی!

پریسا چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 11:34 ب.ظ http://vahhm.blogfa.com

سلام،احوال شما؟

می پرسیدم چی از خدا دیده که انقدر عاشقش شده؟؟؟.......

چه طورتونست بار امانت رو به سر منزل مقصود برسونه؟؟؟.......

ومن چه قدر متاسفم که در زمانه ای زندگی میکنم که پیدا کردنه

یه عارف واصل مثل تساویه 3و4 غیر ممکنه!

یاحق

سلام!
شکر خدا! ممنونم!:)

پیدا کردن عارف واصل غیر ممکن نیست! ما دنبالش نیستیم!
خیلی وقتها گنج رو باید در خرابه پیدا کرد!
شاید جاهایی که جستو حو میکنیم اشتباهه!

یا علی!

امین پنج‌شنبه 29 اردیبهشت 1390 ساعت 11:48 ق.ظ http://elahi-gahi-negahi.blogsky.com/

سلام فرمانده!
میدونی،یکی از بزرگترین مسائل زندگی من(که توی این وضعیت فعلی خیلی پررنگ‌تر شده) "نحوه شناخت حق هست.مولا(ع) خطاب به اون آدم سرگشته فرمودند:"حق رو بشناس تا اهلش رو بشناسی." ولی دقیقاًعلامت سوال من توی ادامه این جمله هست؛"حق رو چطور بشناسیم؟". همیشه فکر میکردم حضور معصوم (ع) برای شناخت حق کافی هست، خیلی راحت میشه هر حرف‌شون رو حجت قرار داد. ولی گویا پیمودن راه حق خیلی دشوارتر از این حرف‌هاست...خیلی‌ها بودند که معصوم(ع) رو درک کردند و باز هم سقوط کردند. این قصه سر دراز داره...

دعامون کن!

سلااام سید!

میدونی نظر من چیه؟!

شناخت حق شرایطی داره!
اول باید ببینیم چه چیزایی باعث پوشیده شدن حق میشه!؟
با ترک اون چیزها ،حق خودش رو به ما نشون میده!

اکثر ما کارهایی میکنیم که حق خودش رو از ما پنهان میکنه!

درام پست مربوطه رو اماده میکنم! :)

یا علی!

بهاره پنج‌شنبه 29 اردیبهشت 1390 ساعت 04:19 ب.ظ

سلام
هیچی من هیچ سوالی نداشتم آدمها با هم فرق می کنند. برای من ساعتها کنارشون بودن کافی بود.من تشنه دریافتهای دیگه ای بودم که اونها هم احتیاج به سوال کردن نداره.میاد می شینه رو قلبم.همین برای من کافیه.من همینو می خوام

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 29 اردیبهشت 1390 ساعت 08:05 ب.ظ

البته آگه جای شما بودم حتما ازشون می پرسیدم که چه سوالی باید بپرسم

رستگار جمعه 30 اردیبهشت 1390 ساعت 06:16 ب.ظ

سلام!‌
حال شما؟!

من با دو تا سوال دوستان به شدت موافقم!‌
۱. حق رو چطور می شه شناخت؟!
( خداییش تو زمان پیامبر و ائمه که حق آشکار بود خیلی ها کج رفتن حالا تو این زمونه که حق و باطل تو هم مخفی شدن و همه چیز قاطی شده (!!)... خدا بهمون کمک کنه
!)
۲. بهترین سوالی که می شه از شما پرسید چیه؟!

البته یه سوال دیگه هم می کردم!‌
همون سوالی که مولا گفتن بهترین سواله!‌ :))

واقعا به نظر شما بهترین سوال چیه؟!!

مثل همیشه انتخابتون تو شعر عالی بود!‌ :)
ممنون!

یا حق!‌

سلاام!

ممنونم! شکر خدا! شما چطورید؟! :)

همینطوره!

شما که کارتون درسته!! زرنگ تشریف داریداا!!:))

بهترین سوال؟! بگذارید یکم دیگه در موردش فکر کنم! بعد میگم! :)

خدا رو شکر که خوشتون اومد! من هم خیلی دوستش داشتم!:)

خواهش میکنم!

یا علی!

یه قاچ انار شنبه 31 اردیبهشت 1390 ساعت 05:21 ب.ظ http://www.1ghachanar.persianblog.ir

سرهمچنان به سجده فروبرده ام ولی
درعشق سال هاست که فتواعوض شده است...
یاعلی

س.ح یکشنبه 1 خرداد 1390 ساعت 05:24 ب.ظ

سلاام
شاید هم باید گفت نشونه های باطل چیه

پس به ضد نور دانستی تو نور ضد ضدرا مینماید در صدور
.......
التماس دعا

سلاام!

این هم نظر خوبیه! کاش بیشتر توضیح میدادید!:)

محتاجیم!
یا علی!

مهرگان چهارشنبه 4 خرداد 1390 ساعت 04:36 ب.ظ

سلام
احوال جناب مهندس اعظم!!
نه بابا !! می بینم که چقدر وبلاگتونو خونه تکونی کردین!!!

حداقل از یه چیزی مطمئنم!! که تعداد موهای سرمو از حضرت نمی پرسیدم!!!
با حرف های خانوم د و هدی خیلی موافقم
وقتی می شنویم یه بابایی از حضرت امیر تعداد موهای سرشونو پرسیدن به نظر خنده دار و ساده لوحانه میاد!!
حالا عصر خودمونو در نظر بگیرین: خیلی خیلی زیاد این سوالات رو شنیدم: آیا امام زمان ازدواج کردن؟ همسر و فرزند دارن؟کجا زندگی می کنن؟؟؟
یکی از علما به کنایه می فرمودن : در مقابل این سوالات من باید سجده شکر به جا بیارم!! که مردم همه مسائل و شبهاتشون حل شده و حالا به این سوالات رسیدن!! خدا رو شکر!!

در پناه حق جناب مهندس

سلاام!

معلومه سالاها سر نزدین که همیچیز براتون جدیده!!:دی

بله ! 1400 گذشته مردم از تعداد موی سر رسیدن به تعداد زن و فرزند!!
پیشرفتیه برای خودش ها1!:دی

پیروز باشی

یا علی!

امین شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 01:38 ب.ظ http://elahi-gahi-negahi.blogsky.com/

ژنرال کجایی که همه برنامه‌ها بهم ریخت!!!

چرا؟!! چی شده؟!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد