مدتی بود که ابر هوای باریدن داشت
ولی هنوز سرخوش بود
اجازه باریدن ندادن
تمنا کرد
"نه" شنید!
خواهش
نه!
التماس
نه!
بغض کرد
نه
نیمه شب بغضش ترکید
گفتند :حالا ببار!
بر زمین بارید
زمین خشک بود .عقیم و سترون
بهار و زمستونش یه شکل
رودی از گِل براه افتاد
روز دیگه ای بارید
باز همون!
بادی اومد و بذری کاشت
دوباره بارید
گُل در اومد
گل هم بذر دیگر کاشت
زمین شد گلستون
یه بذر حب و دوقطره اشک و یه دله دیگه ،براذر!
نیمه شب بغضش ترکید
گفتند حالا ببار.....
این لحظه رو دوست دارم....
واییی... این لحظه ....!
نیمه شب بغضش ترکید
گفتند حالا ببار.....
من هم ٬این لحظه رو دوست دارم....
سلام!
خوش بحال کسی که این لحظه رو زیاد تجربه میکنه!
کلا بلد نیستم ببارم.
بعضی اوقات خودش می آد؛ ولی بلد نیستم
سلام!
پس مثل خودم قحطی زده ایی!
ما ندیده ها از اومدن بارون بیشتر ذوق میکنیم!
یا علی
گاهی وقتا باریدن هم نعمتیه
خدا این نعمت رو از کسی دریغ نکنه...
ممنون
سلام
بارون همیشه نعمته! :)
یا علی
سلام،
چه میکنه این وطن دوست!
علیرضا قسمت اول رو گذاشتم، جلوی بچهها منو بدقول نکنی! منتظر قسمتهای بعد هستیم
سلام!
اقایی!
روی چشم!
در اولین فرصت:)
یا علی
تو اینجایی و من هر لحظه تو فکرت
تو تو قلبم و من هر لحظه با رویات
تو اینجایی و من دل شوره دارم
من از فکر جدایی بی قرارم
من حتی توی ان با تو بودن
از این دلشوره ارومی ندارم
اخه شونت کنارم وقت گریه
نیست که اروم سرم رو روش بذارم
زیبا بود...به وبلاگ منم سر بزن.خوشحال میشم