۱...۲...۳...تمام...!

چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت-شیوه جنات تجری تحت الانهار داشت

۱...۲...۳...تمام...!

چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت-شیوه جنات تجری تحت الانهار داشت

بسم الله الرحمن الرحیم






یه خر مگسی از یه سوراخی اومده توی اتاق

هی خودشو به در و دیوار میکوبه که بره بیرون

در رو براش باز کردم که بره بیرون

باز خودشو به در و دیوار میزنه

در به این بزرگی رو نمیبینی؟!

نظرات 12 + ارسال نظر
هدی چهارشنبه 29 اردیبهشت 1389 ساعت 08:36 ق.ظ http://elmoservat.blogfa.com

سلام آقای وطن دوست

راه به این روشنی رو نمیبینه چون خیلی کوچیکه ..یا شاید فقط خودشو می بینه...
...
یا علی

سلام!

دقیقا!!

میدونید چیش برام جالبه؟!

اینکه از یه سوراخ خیلی کوچیک میاد تو!!

این سوراخ رو پیدا کرده ولی ....

یا علی

داود چهارشنبه 29 اردیبهشت 1389 ساعت 12:19 ب.ظ http://yaran1388.blogsky.com/

سلام برادر

نمیدونم چه اتفاقی افتاده که تو این دوره زمونه خرمگس های جدیدی پیدا میشن که راه رو هم که نشونشون میدی باز هم خودشونو به در و دیوار میکوبن...«هدی» چه زیبا گفته!

اشکال نداره بذار بکوبن...

ایام به کام

یاحق

سلااام!!

نمیدونم چرا بعد از خوندن نظر شما خندم گرفت!! :دی

شاید برای دیگران همچین حسی نداشته باشه!

ممنونم

یا علی

سیدامیرحسام چهارشنبه 29 اردیبهشت 1389 ساعت 07:29 ب.ظ

سلاااام علیرضا ....

اصلا فکر نمی کردم از مگس اونم از نوع خرش!
یه همچین برداشتی بشه کرد!!!(خنده)
این جور مگسا رو فقط باید حقشون رو با مگس کش ادا کرد!!!


گذشته از شوخی
زیبا بود....


صبح نزدیک است و ...

سلااام!!


چاکرییم

حاجی برداشت ازاد بود!! :))

اره! با یه کف گرگی بزنی بین دو تا ابرو هاش! :))

قربونت

یا علی

س - ف چهارشنبه 29 اردیبهشت 1389 ساعت 08:17 ب.ظ http://swan.blogsky.com

سلااام

بین خودمون بمونه.من هم خیلی اوقات حکایتم همینه...

خدا در و باز کرده جلوم و می گه بیا تو...
بعد من خودمو تو در و دیوار می زنم و ویز ویز الکی می کنم...

خدا همه ی قابل هدایت ها رو هدایت کنه.
یا علی

سلااام!


ای بابا!! شما که این رو بگید ما باید حساب کار خودمون رو بکنیم دیگه!!

نیمدونم چرا امروز هر چی میبینم یه چیز با مزه تو ذهنم میاد! :دی

این ویز ویز الکی هم برام با مزه شده! :دی

اگه قابل هدایت نیستند......

یا علی

س.ح چهارشنبه 29 اردیبهشت 1389 ساعت 11:11 ب.ظ

سلام اقای وطن دوست..
بابا شما چطور متوجه نشدین که ممکنه خرمگسه دلش نخواد بره بیرون....دی
...........................

حکایت من عکس س.ف جونه...هی دارم خودمو به در و دیوار میزنم که خدا نندازدم بیرون...
هی..
...........
ممنون بسیار ملموس بود
یا علی
التماس دعا

سلاام!!


مگه خونه خالست؟! :دی

باید تشریف میبدن جای دیگه!! من راه دستشویی رو با تابلو نشون دادم ولی فکر کنم بنده خدا سواد نداشت!!
یاد کارتون نیک و نیکو افتادم! :))

خدا نمیندازمون بیرون! مگر اینکه ادمیزاد ابلیس بشه!!

خواهش میکنم

ملتمسیم
یا علی

مهدی.م چهارشنبه 29 اردیبهشت 1389 ساعت 11:19 ب.ظ

سلام خوبی علیرضا؟
دوشنبه روز شهادت حضرت زهرا رفتیم بعد ۲۲ سال استقبال سردار هاشمی
علیرضا جاتون خیلی خالی بود واسه همتون دعا کردم و واسه خودم!نمی دونم چی بگم
اهوازیها سنگ تمام گذاشتن!وای عجب استقبالی بود
خیلی سر افکنده بودم علیرضا اونا کجا بودن ما شهر و به کجا در اووردیم علیرضا خیلی شرمندگی داشت
خیلی خوب بود خیلی خوب آدم احساس غرور میکرد
دعام کن

سلااام!

به به!

یاد اولین و اخرین تشییع شهدایی که رفتم افتادم! یادمه چنتا شهید رو هم سالم اوردن!!

یادش بخیر!

شرمندگی هم داره! شرمندگی هم داره!

دوست ندارم فقط بگم اونا مرد بودن!!
میخوام خودم هم مرد باشم!

حتما!!
منمون که دعا کردی

یا علی

فاطمی پنج‌شنبه 30 اردیبهشت 1389 ساعت 04:46 ب.ظ

سلام دوباره
شاید فقط باز کردن در کافی نیست... به هدایت بیشتری نیاز داره!

شعر پست قبلتون خیلی قشنگ بود... ساده٬ روان و پر از مفهوم!آخرش بارون می باره خدا کنه ما هم اون موقع از اصحاب باران باشیم!

یه نظر گذاشتم برای چند پست قبلتون....

یا علی مددی!

سلاام!

اره ه ه!! یادمه مادرم این کار رو با یه پارچه یا ملحفه انجام میداد!!


:) نظر لطفتونه!!

خیلی دوست دارم! امیدوارم هنوز....

ممنونم
یا علی

د پنج‌شنبه 30 اردیبهشت 1389 ساعت 09:17 ب.ظ

سلام

السلام علیک یا میثاق الله الذی اخذه و وکده.
السلام علیک یا وعدالله الذی ضمنه

عجب دو عبارتی!!!!
ممنون

سلاام!


زیارت آل یاسین؟! :)
قشنگه!

خواهش میکنم!

یا علی

جوانمرد پنج‌شنبه 30 اردیبهشت 1389 ساعت 09:36 ب.ظ http://javan-mard.blogfa.com

سلام دوست عزیز
اقا این پستت سرکاریه نکنه دوربین مخفیه
الان شما هر چیزی ننویسی هر کسی یک برداشتی میکنه و مینویسه
فقط این را بگم که اون پرنده است وقتی یک جای در بسته گیر میکنه خودش را به در و دیوار میزنه بره بیرون ولی در مورد مگس اون هم از مدل خرش این صدق نمیکنه
تنها راه اینه که یا صبر کنی شاید بره بیرون یا اینکه از قوه قهریه استفاده کنی و با یک ضربت غافلگیر کننده کاری کنی به هلاکت برسه و جسدش را هم بدون تشریفات به سطل اشغال بندازی

موفق باشی
یاحق

سلاام!

نه اقا!! چه سری چه کاری؟! :))

جدی جدی یه خر مگس هم اومده بود داخل! رفتارش برام جالب بود!
شد یه پست

پرنده که اگه در رو ببینه سریع در میره! البته به پرندش بستگی داره

ولی خر مگس فرق میکنه! در رو باز هم بکنی نمیره بیرون

خیلی راه حل خوبی گفتیدا!!! خوشم اومد!! ولی من بعد از هلاکتش، با سوزن میزنمش به دیوار که عبرت خرمگس های دیگه بشه که یا هر جایی نرن و یا اگر رفتن ، یه در که باز شد سریع فلنگ رو ببندن! :دی

ممنون
یا علی

س.ح جمعه 31 اردیبهشت 1389 ساعت 09:47 ق.ظ

سلام
با نظر جوانمرد موافقم
من هم گنجیشک اومد تو ذهنم..:)
راستی از جمله اول کامنت قبلم بدون هیچ منظور خاصی بود..

یا علی

سلااام!

همه نظرات دوستان قشنگه! :)

تنوع دید خیلی به ادم ایده میده

من هم چیز خاصی نگفتم :)

یا علی

م.ر جمعه 31 اردیبهشت 1389 ساعت 05:07 ب.ظ

سلااام بر صاحب خونه
چند تا پست عقب موندم !
حکایت پرنده هم یه جور دیگه است.
تا حالا گنجشک گرفتار در اتاق دیدین ؟
بارها میخوره به شیشه!!!
انگار هر کسی یه جوری راه گم می کنه؟!
شاید اگر ملائکه هم وبلاگ داشتن َ در مورد گرفتاری آدما در این دنیا مطلب می نوشتن !

سلااام!

حالتون حوبه؟

دیگه تشریف نیاوردید؟! :)

چیزی از دست نرفته! با یه نگاه اجمالی دستتون میاد که داستان چی بوده۱

اره! اتفاقا وقتی بچه بودم یه گنجشک رو توی حیاط پیدا کردم و بردم خونه ! صبح که با صدای گنجشکه از خواب پریدم! یه گنجشک دیگه بیرون پنجره بود و این گنجشکه ما هم خودش رو محکم میکوبید به پنجره! کمن هودم وحشت کردم و دلم هم سوخت! که پنجره رو باز کردم!

ای بابا!! ملائکه همین الانش هم دارند مینویسن!! سوال و جوالهای اخر که همش برای گذشتن از پل نیست!! از روی تعحب ملائکه است!!

یا علی

رستگار شنبه 1 خرداد 1389 ساعت 03:56 ب.ظ http://saghiye-simin-sagh.blogsky.com

سلام

وقتی خرمگس ها با وجود در باز و راه و نشونه نمی تونن راهشون رو پیدا کنن وای به حال بچه مگسا...

این جور پست ها باعث می شه آدم حواسشو به اطرافش بیشتر جمع کنه!

ممنون
یا حق

سلااام!

به به!
حسابی کم پیدا شدیداا!!
این کم پیدایی بی سابقه بود! :)

خیره انشاالله!!


"وقتی خرمگس ها با وجود در باز و راه و نشونه نمی تونن راهشون رو پیدا کنن وای به حال بچه مگسا..."

این جمله من رو بفکر انداخت!! میدونید چرا؟!!

یادم نمیاد دیده باشم بچه مگس ها به در و دیوار خورده باشن!! خیلی تیز از مهلکه فرار میکنن! با اینکه تجربشون کمتره!!

حالتهای دیگه ای رو هم میشه براش در نظر گرفت!


بهترین الهامات رو از طبیعت میشه گرفت! همه ایت هستند برای اینکه ما یاد بگیریم! نه اینکه فقط نگاه کنیم که ایا میشه خوردش یا نه؟!!

:)
ممنونم
یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد