۱...۲...۳...تمام...!

چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت-شیوه جنات تجری تحت الانهار داشت

۱...۲...۳...تمام...!

چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت-شیوه جنات تجری تحت الانهار داشت

در راه ایران - 9 تیر 1389

بسم الله الرحمن الرحیم



سلام!

الان در فرودگاه هستم! انشا الله پنجشنبه تهرانم!

کمی حالم گرفته شد ولی بلطف خدا حلش میکنم!



این بیت مخاطب "خاص" دارد :

با صبا افتان و خیزان میروم تا کوی دوست
و از رفیقان ره استمداد همت میکنم


این بیت   هم مخاطب خاص  داره و هم عام :

حافظم در مجلسی دردی کشم در محفلی
بنگر این شوخی که با خلق صنعت میکنم


التماس دعا

طلوع



بسم الله الرحمن الرحیم



یه مدتیه که هیچ طلوع افتابی رو از دست نمیدم!

خیلی لذت بخشه!خیلی!



میدونید چه وقتی لذت بخش تر از همیشه ست؟

وقتی که به بهانه تماشای طلوع میای بیرون!


یعنی با نیت دیدن طلوع خورشید میری بیرون! نه اینکه بطور تصادفی اون رو ببینی!


اینجوری وقتی که خورشید میخواد بیاد بالا هیجان خاصی پیدا میکنی! قلبت میزنه!


بعضی موقع فکر میکنی که خورشید فقط برای تو داره میاد بالا! فقط بخاطر تو! 


چون تو منتظرش بودی!تو!


بهتون پیشنهاد میکنم این لذت رو تجربه کنید!

اگر تجربه کردید، بیشتر تجربه کنید!


خیلی رو تون تاثیر میذاره!




امروز بعد از نماز  صبح تفألی زدم به دیوان حافظ ! اما این بار به نیت خودم بود! باز هم دقیقا زد تو خال!





ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی

تا راهرو نباشی کی راهبر شوی


در مکتب حقایق پیش ادیب عشق

هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی


دست از مس وجود چو مردان ره بشوی

تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی


خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد

آن گه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی


گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد

بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی


یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر

کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی


از پای تا سرت همه نور خدا شود

در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی


وجه خدا اگر شودت منظر نظر

زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی


بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود

در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی


گر در سرت هوای وصال است حافظا

باید که خاک درگه اهل هنر شوی