۱...۲...۳...تمام...!

چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت-شیوه جنات تجری تحت الانهار داشت

۱...۲...۳...تمام...!

چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت-شیوه جنات تجری تحت الانهار داشت

امسال با هم دسته جمعی رفته بودیم زیارت...

بسم الله الرحمن الرحیم



میدونید که!

ما مشهد بودیم!

من و سید امین و جناب مستطاب حسین فاطمی!!


یه مثلث طلایی و مشتی! که مشتی هم شدیم!


یاد همه دوستان بودیم! تک تک!  البته نام پدر رو یادم نبود! بعضی از دوستان رو هم که دیگه با نام مستعار دعا کردیم! انشا الله که به دستتون برسه!


جاتون خالی! خیلی حال داد! 

راستی! شب تا سحرهای حرم رو تجربه کردید؟ نه!! ؟ از کیسه تون رفته!! 


دفعه بعد به برنامتون اضافه کنید!

اتمسفری که توی شب داره ، تومنی یه دلار با روز توفیر داره!


اخ! اخ! چه حالی میداد! بعد از کلی عبادت و تجهد و راز و نیاز و شب زنده داری(حیف که گفتم شب بود! وگرنه بهتون میگفتم که روزه هم بودیم!!!)  میرفتیم ابمیوه فروشی دم حرم  و یه اب میوه میزدیم برای Refresh کردن خودمون که به ادامه سیر و سلوکمون برسیم!


ابمیوش باحال بود!  

میگفتیم شیر موز!

اما خروجیش معجون بود با کلی بستنی! بستنیش هم پیچ پیچی بود(یاد خانم س-ف رو هم گرامی داشتیم) البته داخل معحون پیچش باز میشد!


تعربف داستان چگونگی رسیدن  حسین خان فاطمی به این سفر رو میذارم بر عهده سید امین که خاطره ای برای تعربف کردن داشته باشه!



چنتا عکس هم از اون شبها میذارم که  شما هم حالی بکنید!





صحن مسجد گوهرشاد


خدا وکلیلی!!! عجب ریشی گذاشتم!!!

حسابی برادر شدمااا!!



Don't look at me left lef





خدا وکیلی با این ریشی که من دارم ، خدا باید توی بهشت یه پنت هوس بهم بده!!! کمتر اصلا راه نداره!!


این اولین بار بود که ریش میذارم!! بهم میاد یا نه؟! ادامه بدم؟



این چیزایی رو که گفتم مقداری از حاشیه بود!


متن داستان رو که خودتون بارها و بارها رفتید و سیاحت کردید!

نوشتن فضا و لحظات توی حرم بودن از عهده قلم لاطائلات نویس من بر نمیاد!


هر چی امسال داشتم  از برکت زیارت پارسال بود!

امسال صادقانه تر رفتم! پس انتظار بیشتری دارم!


امسال برای تصمیمی از امام رضا رخصت خواستم!این اولین بار بود  از ائمه اجازه میگرفتم!


نیمه شعبان اومد!

هلال ماه کامل شد!

فراد رو فراموش نکنید! احیا داره ها!!!



سرداب جدایی بوی یاس گرفته!


التماس دعا از همگی




 

تناسخ

بسم الله الرحمن الرحیم



سلام!


امشب دیگه بعد از مدتها عزمم رو جزم کردم که مطلبی رو در مورد "تناسخ" (Reincarnation )بنویسم و نظرات مختلف رو در مورد اون بررسی کنم. امیدوارم که بدردتون بخوره!





تناسخ یکی از مفاهیم مطرح در فلسفه ،عرفان و کلامه که در مکاتب فلسفی و دینی زیاد در موردش بحث شده و نظرات ضد و نقیضی موجوده.


تناسخ در مقام واژه بمعنی  جابجایی روح از کالبد و هیئتی به کالبد و  هیئت دیگست!


تناسخ بطور کلی به دو قسم تقسیم میشه:


تناسخ مُلکی: این نوع تناسخ بگونه ایست که روح با رها کردن بدن خودش وارد یک بدن جدید میشه 

تناسخ ملکوتی: فرایند این تناسخ گونه ای انجام میشه که فرد با اعمال و کردار خودش بدنی رو مسازه و به اون شکل در میاد


در این بین تناسخ ملکی بیشتر از ملکوتی مطرحه و  سه نوع  داره: صعودی و نزولی و متشابه


صعودی: حلول روح در یک بدن شریفتر و کاملتر

نزولی:  ورود در یک کالبد پست تر

متشابه: وارد شدن به یک بدن هم عرض و هم سطح  بدن خود



تا بحال واژگانی مثل: مسخ،نسخ،فسخ و رسخ بگوشتون خورده؟

اجازه بدید یه توضیحی بدم!


نسخ/تناسخ: انتقال روح از بدن انسانی به انسان دیگر


مسخ/تماسخ: انتقال روح از بدن انسان به بدن حیوان (مثلا در یک شتر حلول کنه)


فسخ/تفاسخ: انتقال روح از بدن انسان به بدن گیاه( مثلا گشنیز و شنبلیله! میریزنش توی قلیه ماهی!! :دی)


رسخ/تراسخ: انتقال رو از بدن انسان به جماد( تبدیل شدن به گوشتکوب)



اشخاص  مثل ملاصدرا، شیخ اشراق،ابن سینا و مکاتبی مثل فلسفه اسلامی و مشاء تناسخ رو رد  و  هندوها، تائویستها،بودیستها و همینطور کابالیستها به این مسئله معتقدند. خوب بهتره  چنتا دیدگاه رو در پذیرش و رد  تناسخ بررسی کنیم:



فلسفه اسلامی

در مکتب اسلام تناسخ بطور کلی رد شده و در تضاد با اصل معاد هست. البته در دین اسلام فرقه هایی انحرافی هم وجود دارند  که معتقد به تناسخ هستند، مثل "دروزی"ها و "غُلات"!


با این حال بزرگانی چون شیخ اشراق(سهروردی) با وجود انکار انواع تناسخ، تناسخ نزولی رو کاملا رد نکرده و بسستی از کنار اون گذشته!


در قران ایاتی دال بر رد تناسخ وجود دارد و اعتقادی به بازگشت روح به کلبد جدید ندارد:


حَتَّى إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ[المؤمنون : 99-100]


 « آنها همچنان به راه غلط خود ادامه می دهند) تا زمانی که مرگ یکی از آن ها فرا می رسد می گوید: پروردگارا مرا بازگردان(99) باشد که در آنچه ترک کرده ام عمل صالح انجام دهم. حاشا که بازگردد، همانا سخنی که او می گوید و هیچ فایده ای ندارد. از پس سرشان برزخ است تا روزی که برانگیخته شوند.»(100)


از طرف دیگه عالم برزخ هم با تناسخ در تضاده!


اهالی معتقد به تناسخ به یکسری از ایات قرانی متوسل شدند که برای خدشون دلایلی دارند ! اما مفسرین با استدلالاتی اینها رو رد کرده اند.برای اطلاعات بیشتر میتونید به این منبع (تناسخ از دیدگاه شیخ اشراق)مراجعه کنید.




فلسفه ملاصدرا


"ملاصدرا با تکیه بر اصل حرکت جوهرى و حدوث جسمانى و بقاى روحانى نفس در ابطال مطلق تناسخ چنین استدلال مى کند که تعلق نفس به بدن یک تعلق ذاتى و ترکیب آن دو ترکیب اتحادى و طبیعى است, نه صناعى یا انضمامى از سیوى دیگر, هر یک از جوهر نفس و بدن با یکدیگر در سیلان و حرکت اند; یعنى هر دو در ابتداى پیدایش نسبت به کمالات خود بالقوه اند و روى به سوى فعلیت دارند. بنابراین تا هنگامى که نفس به بدن عنصرى تعلق دارد, درجات قوه و فعلیت او متناسب با درجات قوه و فعلیت بدن خاص اوست. حال مى گوییم: هر نفسى در مدت حیات دنیوىاش با افعال و اعمال خود به فعلیت مى رسد. به همین خاطر سقوط او به حد قوه ى محض, محال است; همان طور که بدن یک حیوان پس از کامل شدن, دیگر به حد نطفه بودن باز نمى گردد. زیرا حرکت همان اشتداد و خروج از قوه به فعلیت است و حرکت معکوس امرى بالعرض است .
بنابراین, اگر نفس پس از مفارقت از بدن بخواهد به بدن دیگرى در مرتبه ى جنینى و مثل آن تعلق گیرد, ناگزیر بدن در مرتبه ى قوه و نفس در مرتبه فعلیت خواهد بود و چون ترکیب این دو طبیعى و اتحادى است ـ یعنى هر دو به یک وجود موجودند ـ ترکیب بین دو موجود بالقوه و بالفعل محال است .
"(منیع : سایت افتاب)


بعبارتی این امکان پذیر نیست که روح انسان به تکامل(بخاطر  تمایل به حرکت) برسه و دوباره درون بدنی تازه و ناتوان و پیشرفت نکرده حلول کنه! بطوری که روح بزرگ باشه و جسم بچگانه!!



هندوئیسم

این مکتب یکی از طرفداران سفت و سخت  تناسخه!  در هندوئیم، روح (آتمن) جاودانه و نامیرا است، درحالیکه جسم تولد و مرگ دارد. روح جسم را مانند لباس کهنه ترک می‌گوید و لباس نو می پوشد.برهمن‌ها به ایده تناسخ معتقد هستند؛ یعنی هر وقت موجودی از بین برود، روح آن از کالبد جدا شده و در همین دنیا به کالبد موجود دیگری درمی آید.


بودا

مفهوم تناسخ در بودا مانند هندو نیست! بودیستها بر این اعتقادند که روحی از روح خودش در کالبد دیگه میدمه!تمثیل بودا در این باب اینطوریه  که همانطور که با آتش یک شمع روشن، می‌توان یه شمع دیگه را روشن کرد (آتش شمع اول، علّت روشنایی شمع دوم است)، آگاهی یک موجود، می‌تواند باعث پدیداری واحد(های) آگاهی دیگه بشه!


کابالا


کابالیستها بر این اعتقادند که انسان در این دنیا زندگی میکنه و باید به کمال روحانی مورد نظر کابالا برسه تا به دنیای روحانی بره و اونجا زندگی کنه! اگر به اون درجه نرسه ،بسته به میزان تعالی  و نقصی که داره به انسان دیگری نسخ میشه و خودش رو کامل میکنه! این روند اینقدر ادامه پیدا میکنه تا انسان کامل بشه و در نهایت همه انسانها به اون درجه روحانی میرسند ولی دیر و زود داره دیگه!


هم اکنون تهیه کنندگان غربی سعی میکنند که مفهوم تناسخ رو در فیلمهای خودشون جا بندازند  که از این دست فیلمها میشه به کارتون "9" که کاملا کارتون کابالیستیه،همچنین Avatar  اشاره کرد.




خوب دوستان ! امیدوارو این مطالب بدردتون بخوره! میخواستم جزیی تر بنویسم که دیدم زیادی تخصصی میشه و در حد وبلاگ و سواد  من نیست!



زنده باشید

یا علی

مصلحت و منفعت

بسم الله الرحمن الرحیم



یه دوستی به پیشنهاد بی شرمانه داد!

کنار ابشار وایساده بودیم!
گفت: اینقدر میدم  ،2 دقیقه زیر این ابشار بایست.
گفتم: ارزش نداره!  دوتا اینقدر خرج دوا و دکترم میشه!
گفت: خوب دوتا اینقدر میدم!
گفتم: به محنت بیماریش نمی ارزه!


یه سوال!

چرا اکثر مردم به ابن نگاه نمیکنند که ایا کاری که میکنند ارزشش رو داره یا نه؟!
اگر هم نگاه میکنند چرا به بعد اقتصادی این قضیه که میرسند کور و کر میشن؟

من اگر میرفتم زیر ابشار ، دوتا اینقدر سود میکردم!!( منفعت)

من اگر میرفتم زیر ابشار، مریض میشدم و شاید این مریضی تا اخر عمر با من میموند و من هم حسرت یه تن سالم رو میخوردم!(مصلحت)

واژه صلح و مشتقاتش بمعنای مختلفی اومده که یکی از اونها نقطه مقابل فساد است.

صلاح مقابل فساد
اصلاح مقابل فساد
صالح  مقابل فاسد
مصلحت مقابل مفسدت

ایاتی رو که در قران به تقابل صلاح و فساد  اشاره داره رو میشه مثال زد:

ـ الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ؛  (شعراء: ۱۵۲)

ـ وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ؛  (اعراف: ۱۴۲)

ـ إِنَّ اللَّهَ لا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ؛ (یونس: ۸۱)

ـ وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها؛ (اعراف: ۵۶)

ـ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ؛ (بقره: ۲۲۰)

صلاح زمانی بکار میره که ما بخواهیم خیر بودن و شایسته بودن امری اشازه کنیم.همونطور که میدونیم خیر و شایسته بودن در قران و همینطور در معنا یک امر دائمی و پیوسته است و با شرایط تغییر نمیکنه.پس صلاح یک مفهوم بلند مدت یا استراتژیکه!
اما منفعت امری کوتاه مدت که ممکن است در مقطعی از زمان کاربردی باشه ولی در دراز مدت اثرات مخربی داشته باشه و نتونه مصلحت رو تامین کنه!پس این من مفهموم رو میشه یه مفهوم تاکتیکی قلمداد کرد!


در تاریخ میبینیم که افراد دانا  و خیر خواه خیلی از منفعتها رو بخاطر مصلحت نادیده میگیرند.مثل حضرت علی که از منفعت حکومت بخاطر مصلحت چشم پوشی کرد!

مصلحت عین حقیقته! اما متاسفانه این واژه از طرف خیلی از اهالی علم مورد کم لطفی قرار گرفته و مصلحت رو بعنوان یک کلاه شرعی برای عبور از موانع شخصی و حزبی  میدونند!


 البته نباید نادیده گرفت که یکی از دلایل عمده رو میشه در خیانت عده ای نون بنرخ روز خور در هیات دین جستجو کرد.


خوب اجازه بدید کاربرد های دیگه مشتقات "صلح" رو در زیر براتون بگم:


"صالح: به معنای شایسته، گاهی وصف عمل و گاهی وصف شخص قرار می گیرد که شایسته و خوب است و در آن فساد نیست.

الف)کلمه  صالح  در وصف عمل؛
خداوند در آیه ۶۲ سوره بقره با اشاره به معنای یاد شده می فرماید:

من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحا
هر کس به خدا و روز بازپسین ایمان داشت و کار شایسته کرد، …

و در جای دیگه در آیه ۱۰ سوره فاطر می فرماید:


الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه.
سخنان پاکیزه به سوى او بالا مى‏رود، و کار شایسته به آن رفعت مى‏بخشد.


که اشاره به وصف و خصوصیت عمل دارد.


ب) کلمه صالح  برای وصف شخص.


در آیه: فان الله هو مولاه و …صالح المومنین؛ تحریم  ۴ و

ایه: و کان ابوهما صالح کهف آیه ۸۲/

 صالح در این آیات وصف شخص است.صالحون: نیکوکاران، شایسته کاران.

این وصف همواره برای اولو العقل (اعم از فرشتگان، انسان ها و پریان) به کار رفته است



اصلاح:بمعنی  ایجاد صلح و سازش و الفت ، همچنین به معنای شایسته کردن چیزی نیز به کار رفته است.
در این باره در آیه ۱۸۲ سورة بقره می خوانیم:
فمن خاف من موص جنفا …علیه،
ولى کسى که از انحراف [و تمایل بیجاى‏] وصیت کننده‏اى [نسبت به ورثه‏اش‏] یا از گناه او [در وصیت به کار خلاف‏] بیم داشته باشد و میانشان را سازش دهد، بر او گناهى نیست، که خدا آمرزنده مهربان است.

و در سوره  بقره آیه ۲۲۴ می خوانیم:

 ان تبروا و تتقوا و تصلحوا بین الناس،
و خدا را دستاویز سوگندهاى خود قرار مدهید، تا [بدین بهانه‏] از نیکوکارى و پرهیزگارى و سازش دادن میان مردم [باز ایستید]، و خدا شنواى داناست.
و نیز به معنای شایسته کردن چیزی است.
کفر عنهم …و اصلح بالهم (محمد: ۲)
" (منبع)


پس همونطور که در مفاهیم قرانی مشاهده میکنید ،تفاوت عمیقی بین معنی قرانی و کاربردی که در زبان فارسی پیدا کرده ، دارد.
این تفاوتها تنها در مورد این واژه نیست! بلکه صدها مورد رو میشه پیدا کرد که معانی انها در فارسی تحریف شده! مثل کلمه "ملت".
کلمه "ملت" یا "ملة " هم یک واژه قرانیه که بمعنی "مذهب" است ! نه اون چیزی که ما تصور کشور رو از اون داریم!


در کشورهای عربی ، واژه هایی که ما استفاده میکنیم بصورت زیره:

مثلا


سازمان ملل>>>الأمم المتحدة

تیم ملی>>>الفریق القومی




البته این رو هم اشاره کنم که بنا بر استنادهای اقای حسن عباسی،واژه "صلح" مقابل "جنگ" نیست و این اشتباهی ست که در ایران رایج شده!

ایشان میفرمایند که با معلوم بودن این مطلب که صلح در مقابل فساد است و جنگ در مقابل اشتی میشه مثالهایی رو اورد:


"در فرهنگ عمومی، به کسی چون ماهاتما گاندی لقب صلح‌طلب، و به کسی چون ارنستو چه‌گوارا، عنوان جنگ طلب اطلاق می‌شود. تلقی این است که هر دو برای رهایی مردم خود از چنگ دشمنان عمل کردند اما یکی به روش صلح و دیگری به روش جنگ. خب! اکنون که مشخص شد صلح در برابر فساد است، پس روش عمل گاندی «مصلحانه»، و روش عمل چه‌گوارا «مفسدانه» است!؟"


و در حای دیگر مثالی از صلح امام حسن و جنگ امام حسین میاورد:


"این خلط و خبط در مورد روش اقدام دو امام معصوم شیعیان نیز در میان فارسی زبانان رایج است. در فرهنگ ایرانی، باور این است که امام حسن(ع) با معاویه «صلح»، و امام حسین(ع) با یزید «جنگ» نمود. اگر مبتنی بر ترمینولوژی صلح در برابر فساد، به متدولوژی عمل این دو امام معصوم پرداخته شود، آن‌گاه معادله این خواهد شد که «یکی صلح نمود، و دیگری ]العیاذبالله[ فساد!!». در واقع ترمینولوژی مفاهیم جنگ و صلح، نه در مورد روش‌شناسی معصومین(ع) صدق می‌کند، و نه در مورد متدولوژی غیر معصومین هم‌چون نسبت رویه‌های گاندی و چه‌گوارا."



در زبان عربی از واژه "سلم"(اشتی) در مقابل "حرب"(جنگ) استفاده میشه نه از واژه "صلح"!


منبع:سایت اندیشکده یقین-مرکز بررسی های دکترینال



همونطور که در جدول بالا مشاهده میکنید،در فرقان(قران) جبهه ها به دو قسمت حق و باطل تقسیم میشن که از حق بجز صلح و اصلاح و از باطل جز فساد و افساد انتظار نمیره!

حالا در هر یک از این دسته ها جنگ-اشتی های مخصوص با قوانین خودش وجود داره پس میشه نیتجه گرفت که جنگ-اشتی،حرب-سلم،War-Peace  عناصر پایین دستی برای  صلح-فساد هستند ، نه  هم سطح و یا معادل یکدیگر!


برای جدول بالا ،بخشی از زیارت عاشورا میتونه نمونه خوبی باشه که نشان دهنده کاربرد درست  این واژگان است:


 "...انی سلمٌ لمن سالمکم و حربٌ لمن حاربکم..."


استدلال اقای حسن عباسی رو میتونید از اینجا بخونید(منبع)


با توجه به مطالبی که در بالا گفته شد کاربرد کلمه "صلح" در "صلح امام حسن" و "صلح حدیبیه" مشخص میشود.





منابع:


1-اندیشکده یقیین

2-وبسایت اقای خدامراد سلیمیان

3-وبسایت دکتر علی شریعتی -لینک

4- روزنامه جمهوری اسلامی-لینک